سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گلگون کفنان
انسان، به دین دوستش است . پس هریک از شمابنگرد که با چه کسی دوستی می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
 

بسم رب الشهداء
این مصاحبه قبل از شهادت علی آقا توسط یک خبرنگار که اسمشو نمیدونم انجام شده.
آنچه در پی خواهید خواند درد دلهایی است از تخریبچی جانباز اکیپ تفحص لشگر 27، شهید علی محمودوند:

 

علی آقا خیرت قبول بالاخره می گی چند سالته بچه کجایی؟

بچه سر آسیاب تهرانم .متولد1343.راضی شدی ؟

از کی جبهه آمدی؟

تابستان 61 با عملیات رمضان آمدم .هفده سالم بود .

از اولش که آمدی جبهه تخریبچی بودی ؟

آره، این تخریبچی بودن من هم ماجرایی دور ودراز داره برادر من.همین قدر بگم اگه در طول جنگ چیزی یاد گرفتیم و کاری کرده باشیم فقط از صدقه سر یل های قدیمی تخریب بوده .زمان جنگ ما چند تا مرشد داشتیم که تخریب جنگ را ادره می کردند .بعضی هاشان شهید شدند .بعضی هم اسیر ویا مجروح.

اسمهایشان یادت مانده ؟

چرا که نه.اول از همه باید به تخریبچی لشکرمان حاج محسن دین شعاری اشاره کنم .بین اسرا به سرورم آقای جعفر ربیعی، علمداران مجروح و جانباز لشکرمان  جعفر جهرووی و حاج منصور رحیمی هستند.حاج منصور در عملیات ماووت توی شاخ و شمیران مجروح شد و هر دو پایش را از دست داد.

علی آقا انگاری خودت هم سال 61در فکه بودی ؟

لابد شادکام بهت گفته ،نه !.عملیات والفجر مقدماتی جزو هفده نفر تخریبچی بودم که به گردان خنطله مامور شدیم. می دانی اگر بچه های این گردان توی همین گردان شهید شدند از ما هفده نفر تخریبچی فقط سه نفر زنده برگشتند.بقیه با شهدا رفتند.

تو هم توی کانال خنطله بودی ؟

آره هیچ وقت فراموش نمی کنم که برو بچه ها که اکثراً پانزده شانزده سال بیشتر نداشتند دمار از روزگار لشکرهای تازه نفس عراقی درآوردند .البته موقعی که محاصره شدیم اوضاع سخت اشکی شد.

خودت با توجه به رشته کاریت وضعیت زمین را از لحاظ آلودگی به مین در چه حدی می بینی ؟

صددرصد آلوده است .توی منطقه والفجر مقدماتی که مینها مثل تخم علف هرز همه جا پاشیده اند.همه جا به استثنای جاده ها که محل تردد ماشینها و تانکهای دشمن بوده .بخصوص آن مناطقی را که بچه های ما درحین حمله در آنجاها درگیر شده بودند .دشمن بعد از قتل عام شهدا با دستگاههای مهندسی خودش صاف کرده و روی آنها مین گذاری کرده .

روی شهدا؟

بله در همین کانال قتلگاه بچه های گردان حنطله در منطقه والفجر مقدماتی عراقی ها با بلدوزرهایشان روی شهدا خاک ریختند و کانال را پر کردند .بعد هم روی آن را با حجم انبوهی از تله های انفجاری. از ضد تانک تا ضد خودرو گرفته تا تا مینهای والمر، گوجه ای، قمقمه ای وبشکه های فرگاز فرش کردند.

هر آدمی برای خودش آرزوهایی داره تو چطور؟

الی ماشاءالله آرزو دارم .آرزوهایی مثل اینکه کاش یک دوربین و ویدئویی که این روزها دست هر بنی بشر است داشتیم تا از این همه صحنه های تکرار نشدنی فیلم می گرفتیم .کاش توی تلویزیون باز هم بچه هایی مثل شهید آوینی پیدا بشوند تا بیایند واز زحمات بچه های ارتشی وسپاهی و اکیپ تفحص فیلم بگیرند. پای درد دل این بچه ها بنشینند و فیلم هایشان را به مردم نشان دهند.کاش این همه روزنامه ومجله که داریم همانطور که عکس و اخبار تیم بنفیکای پرتقال را چاپ می کند از چاپ وعکس و گزارش درباره تفحص و شهدای مظلوم این قتلگاه ها طفره نروند .کاش .

چرا ساکت شدی؟

ولش کن این یکی از آن آرزو های محال است که داغش به دلمان مانده .مگر قبلاً شادکام به تو نگفته بود ؟

چه چیزی را؟

که ای کاش یه بانی خیر پیدا می شد وفقط یکدفعه کل بچه های تفحص را می بردن به زیارت آقای خامنه ای.

همین شهیدمان (سید علی موسوی)دلش پرمیزد برای دیدن آقا آخر هم آقارا ندید. خدا میداندکه تا ختم کار تفحص چند نفر از این برو بچه ها با ما باقی بمانند.

چطور؟

عراقی ها یک سری تیپ های کماندویی اردونی و سودانی را به منطقه آورد . هرکدام از حیث قامت قد یک دکل بعد از محاصره قرار گرفتن ما درحلقه محاصره آتش بارهای سنگین و نیمه سنگین عراق گرای کانال ما را گرفت و چندین ساعت متوالی با توپ و خمپاره و کاتیوشا ورگبار دوشکا بچه ها را زیر آتش گرفتند، عوامل جنگ عراقی عراق هر ازچند گاه یک بار می آمدند حول وحوش کانال ما با بلند گو به ما فحش های رکیک می دادند می گفتند راه فرار ندارید، باید تسلیم شوید.

عکس العمل بچه ها توی کانال چی بود ؟

خوب مهمات کم داشتیم بچه ها توی خاک وخل دنبال چهارتا فشنگ کلاش می گشتند و به خاطر عمق زیاد پیشروی ما از آتش پشتیبانی واینجور چیزها خبری نبود . یک هفته مقاومت کرده بودیم . مختصر آب و کمپوتهای باقیمانده جیره بندی شده بود .گرسنگی و تشنگی بیداد می کرد. محاصره هم شده بود نور علی نور.! اما هر وقت صدای بلند گوهای دشمن بلند می شد بچه با آخرین رمقی که در وجودشان باقی مانده بود هم صدا می شدند وتکبیر می گفتند، می دانی اخوی، من یکی تا زنده ام صداهای درهم پیچیده دعوت تسلیم بلندگو های دشمن و تکبیرهایی که از لب قاچ قاچ شده بچه ها بیرون می آمدرا فراموش نمی کنم این هم خاطره فکه راضی شدی؟

نگفتی در کدام حمله پایت را از دست دادی ؟سال 64 عملیت والفجر 8 داشتیم حاشیه جاده فاو_ ام القصر کار می کردیم . حدود هفتصد هشتصد مین را خنثی کرده بودیم چاشنیهای آنها را هم ریخته بودیم داخل یک لنگ جوراب و دستم بود .آمدم بروم سر وقت مین که بی هوا پایم رفت روی مین بچه ها خیال کردند که خمپراره کنارم منفجر شده.

چرا؟

برای اینکه با انفجار مین تمامی آن هشتصد چاشنی مین هم منفجر شدندو پای دیگرم را هم آش و لاش کرد .

کلاً تا به حال چند بار روی مین رفته ای ؟

مین عمل کرده همان یکی بود .مین عمل نکرده که تعدادشان الی ماشاءالله است.


عاشق الشهداء، علی گویا ::: شنبه 86/12/18::: ساعت 1:37 صبح
   1   2   3      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید کل : 49510
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
گلگون کفنان
.:: لینک دوستان ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت